بسم او ...


شب نوزدهم ماه مبارک رمضان رفتم به سراغ همان دفترِ قهوه‌ای رنگِ همیشگی‌ام که حرف‌هایی از جنس دردودل‌ و شاید کمی گله و شکایت را بنویسم. مطالبی در ذهنم بود که باید روی کاغذ پیاده‌ می‌شدند. طبق عادت همیشگی آخرین نوشته‌ام را خواندم. مربوط می‌شد به اولین شب از اردوی جهادی سیستان.از حال و هوایم نوشته بودم و در آخر از خدایم خواهشی کرده بودم. خیلی هم با اصرار خواسته‌ام را بیان کرده بودم  و از اتفاق افتادن آن خواسته نوشته بودم که اگر بشود چه قدر همه چیز خوب خواهدشد. در آن لحظه حس می‌کردم اگر این اتفاق بیفتد من دیگر می‌توانم خوشحال باشم. اگر این اتفاق بیفتد من دیگر میتوانم خوشبخت باشم. 


شب نوزدهم که خاطره قبلی را خواندم،آن آرزو برآورده شده بود. اما من هم‌چنان خوشحال نبودم. حتی یادم نمی‌آید زمانی که آرزویم برآورده شده بود، لبخندی زده‌باشم یا حتی خدارا شکر کرده‌باشم.


همان‌جا بود که عمیقاً حس کردم ناسپاسم، نسبت به نعمت‌هایی که خداوند لطف کرده و به من داده‌است. حقیقتا حس کردم پرده‌ای روی چشمانم است که باعث می‌شود مانند کوران هیچ‌یک از نعمت‌های خدا را نبینم.  بی‌اختیار به یاد این آیه از قرآن افتادم:


وَإِذَا مَسَّ الإِنسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَآئِمًا فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَن لَّمْ یَدْعُنَا إِلَى ضُرٍّ مَّسَّهُ؛ و هنگامی که ضرری به انسان برسد ما را به دعا می خواند در  حالی که به پهلو خوابیده یا نشسته یا ایستاده است. ولی چون ضرر را از او برطرف ساختیم چنان به راه خود می رود که گویی هرگز ما را برای گرفتاری که به وی رسیده بود نخوانده است.


من دقیقاً همانی بودم که خداوند توصیف کرده‌بود. آن‌چنان مشغول خواسته‌های جدیدم شده‌بودم که به کل فراموش کرده‌بودم که روزی برای اتفاقی که امروز رخ داده دعا کرده‌ام که اگر ننوشته بودم خواسته‌ام را، هرگز به یاد هم نمی‌آوردم.


نمی‌دانم چه چیزی باعث می‌شود ما انسان‌ها یادمان برود زمان‌هایی را که در اوج نیاز به خدا بودیم فقط این را میدانم که هنوز آن‌قدر بزرگ نشده‌ام که یاد بگیرم دعاکردن فقط برای مواقع سختی نیست. باید در همه حال به یادش بود و مگر غیر این است که ما انسان‌ها در هر لحظه از زندگی‌مان شدیدا به خداوند محتاجیم و آیا جز این است که دست طلب عبد همواره به پیشگاه معبود دراز است ؟!


تنها چاره‌ی منِ بیچاره دست خودت است :)


خدایا به من معرفتی بده که شکرگزار باشم نسبت به نعمت‌هایی که می‌توانم ببینم و درک کنم و چه آن نعمت‌هایی که چشمانم برای دیدنشان ناقص است و درکم از ادراکشان عاجز...


حسبناالله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر ...