- فرزانه فرجادی کیا
- چهارشنبه ۱۹ تیر ۹۸
- نظرات [ ۴ ]
بسم او ...
به نظر من ، آدما تا یه جایی از اتفاقای تلخ و ناگوارِ زندگی ناراحت میشن و رنج میکشن
از یه جایی به بعد خسته میشن از اذیت شدن و ناراحت بودن و سعی می کنن فراموشش کنن یا باهاش کنار بیان.
یه استوریای گذاشته بودم و توش پرسیده بودم: ترسناکتر از واقعی شدن یه ترس همیشگی چی میتونه باشه ؟!
نظر خودم در اون لحظه این بود که هیچی نیست که از این ترسناکتر باشه :)
اما جواب یکی از دوستام خیلی جالب بود نوشته بود : عادت کردن بهش
راست میگفت
ترسناک تر از اتفاق افتادن بعضی چیزا تو زندگی ، ما آدماییم که خیلی زودتر از اون زمانی که فکرشو بکنیم به شرایط جدیدمون عادت میکنیم
به اتفاق افتادن اتفاقایی که فکر میکردین اگه یه روزی اتفاق بیفتن دیگه میمیریم :)
بچهتر که بودم تغییرات رو سخت تر میپذیرفتم و همش سعی میکردم باهاش کنار نیام.فک میکردم هرچی بیشتر مقاومت کنم و مدت زمان بیشتری خودمو اذیت کنم قویترم. برای همین همیشه بهم میگفتن تو خیلی غدّی یا میگفتن خیلی مغروری. با اینکه تعریف خوبی نبود اما من ازش خوشم میومد، چون حس میکردم اینجوری خیلیا بیشتر حواسشون به رفتارشون با من هست حتی مامان و بابا.
اما یه بار با اتفاقی که مخالف خواستهام بود کنار اومدم. خیلی سریع. قبل از اینکه هر حسی بخواد سراغم بیاد یه حس خوشایند راحتی و آرامش رو درون خودم حس کردم که به همه ی حس هایی که تا اون روز تجربه کردهبودم میارزید.ناگفته نمونه که بعدش یه حس پشیمونی کوچیکی هم سراغم اومد که چرا اینقدر زود کوتاه اومدی و اینا ...اما خب شیرینی حس آرامش کاملا به همه ی حس های دیگهام غالب بود.
از اون به بعد یاد گرفتم یعنی "انتخاب کردم" که بپذیرم.
و حالا هم همین کارو میکنم :)
و الان خوشحالم و راحت و البته آرومم که این از همهچیز مهمتره :)
به نظرم آرامش و شادی آدم اونقدری مهم هستن که به هر بهانه ای از دستشون نده. مخصوصا اگه دلیلش یه عامل خارجی باشه و محیطی، و تو اصلا در به وجود اومدن اون شرایط تقصیری نداشتهباشی هرگز نباید خودت رو به هم بریزی :)
حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر ...