۴ مطلب با موضوع «دوستان» ثبت شده است

زیبای من، تولدت مبارک♥️

بسم او ...

خودش شاید نمی داند اما از اولین باری که دیدمش برایم باعث خیر شد. کمک کرد راهم را پیدا کنم. هرچند که خودش دیرتر از من رسید. کمک، واژه ایست که با اسمش در ذهنم عجین شده. چه خودش بخواهد و چه نخواهد به من کمک می کند. با حرف هایش، با کارهایش و گاهی حتی با نگاه کردنش...

شب های بارانی

بسم او ...

 من روزهای بارانی را دوست ندارم. حداقل فعلا دوست ندارم. آسمان گرفته است و از آن جایی که حالم با حال طبیعت شدیدا همراهی می کند، دلم بدجوری می گیرد و حال و هوای دلتنگیم بیشتر می شود. آسمان می بارد و من هم خواسته یا ناخواسته با آن همراهی می کنم. شادِ شاد هم که باشم در هوای بارانی غم عالم بر دلم می نشیند و برای ترک دیوار هم گریه می کنم.

غنچه هایم می شکفند...

بسم او ...

صدای خنده هایمان هنوز توی گوشم میپیچد . کلاس های طاقت فرسایی که با بودنت به یادماندنی تر و شیرین تر می گذشتند. میز دومِ زیرزمین خاطره انگیزترین جای مدرسه شده بود با وجود تو ... عملیات غیرممکنی که ممکنش کردیم با هم را یادت هست ؟!

برای سینْرِ عزیزم

بسم او ...

برایش نوشتم : حالم بده، خیلى بد.برام دعا کن خوب شم.

با همان قلم جادوییش که می تواند اشک را در عمق خنده ها میهمان چشمانت کند و در اوج غم ها لبخند را روی لبانت نقاشی، نوشت :