بسم او ...

همیشه سعی کردم تا جایی که ممکن است تاثیر عوامل مختلف را در اتفاقاتی که در زندگی‌ام می‌افتد کم کنم و حتی نادیده‌شان بگیرم.

اصولا اعتقاد دارم هر پیشامدی که رخ دهد دلیلش خودمم. شاید گاهی جلوی دیگران بخواهم عالم وآدم را مقصر جلوه دهم اما درونم خوب می‌دانم که متهم ردیف اول منم.

همیشه اول می‌گویم که قطعا من هم مقصرم و این دیگر عادتی نیست که روزی تصمیم بگیرم و ترکش کنم جزیی از شخصیتم شده.

البته که اصلا اعتقاد ندارم که چیز بدیست که بخواهم تغییری ایجاد کنم.

 هم‌چنین معتقدم مسئول تمام تصمیم‌هایی که می‌گیرم نیز خودمم و هیچ‌کس نمی‌تواند مرا مجبور به کاری کند.

اما جدیداً به این نتیجه رسیده‌ام که همیشه هم مقصر من نیستم. 

هیچ‌وقت دلم نخواسته و نمی‌خواهد که رفتارِ دیگران نحوه‌ی رفتار مرا تعیین کند اما گاهی نمی‌شود ...

همیشه نمی‌توان به رفتار بقیه بی‌اعتنا بود. همیشه نمی‌توان حرف‌ها را نشنیده گرفت. همیشه نمی‌گذارند راهِ خودت را بروی. همیشه نمی‌گذارند همان‌طوری که دوست داری رفتار کنی. 

عاری فهمیدم که گاهی دیگران با حرف‌هایشان قضاوت‌هایشان نگاه‌هایشان مجبورت می‌کنند روی مسیری که دوستش داری و میدانی که درست است خط بکشی و راهی را بروی که از آن متنفری و کاری را بکنی که از فکرش هم شرم داری :) 

خواستم خوب باشم.

نشد یعنی نگذاشتند...

و من متاسفم بابت همه‌چیز 

بابت قوی نبودن 

بابت عوض کردن مسیرم 

بابت تغییر رفتارم 

ولی قول می‌دهم که قوی‌تر شوم 

تا آن‌جا که هیچ چیز من را از مسیری که می‌دانم درست است منحرف نکند ...

 

علیرضا قربانی می‌خواند :

روزگار غریبیست نازنین!

روزگار غریبیست.

 

و من به یاد می‌سپارم که روزگار عجیب، غریب است :)

پ.ن: هرچند که الانم می‌دونم چون به اندازه کافی قوی نیستم دارم اجازه این تاثیرگذاری رو می‌دم اما در شرایط کنونی چاره‌ای جز این نیست :) 

و خب هنوزم معتقدم مقصر خودمم :)

اما نیاز به زمان دارم تا درست بشم. تا بزرگ بشم. تا بی‌اهمیت بشن. 

 

حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر ...