بسم او ...

پیش نویس: جدیدا تصمیم گرفتم در مورد بعضی از کتاب هایی که می خوانم نظرم را بنویسم.نمی شود اسمش را نقد کتاب گذاشت ، چون در این زمینه تخصصی ندارم. صرفاً اظهار نظر شخصیست. 

فکر کردم شاید نوشته هایم بتواند به کسانی که تصمیم به مطالعه ی کتابی میگیرند کمک کند یا افرادی را ترغیب کند تا کتابی را بخوانند. 

چند وقت پیش داشتم کتاب های موجود در کتاب خانه هایمان را مروری نگاه می کردم که چشمم خورد به این عنوان: « چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد؟ ». اسم این کتاب را بارها شنیده بودم اما نمی دانستم موضوعش چیست. همین عنوان جالب و حجم کم کتاب باعث شد تا کتاب را بردارم و شروع به مطالعه اش کنم. 

ابتدا یک توضیح کلی راجع به کتاب میدهم سپس نظر خودم را راجع به کتاب می نویسم. 

کتاب چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد داستانی نوشته اسپنسر جانسون  و کن بلانچارد است. این داستان راه تغییر کردن در زندگی و ایجاد تنوع در زندگی را به شیوه‌ای زیبا آموزش می‌دهد. کتاب شامل سه فصل است که فصل اول آن شامل مقدمه، فصل دوم خودِ داستان و فصل سوم نتیجه گیری هایی است که افراد مختلف از داستان کرده اند. بیان کتاب بسیار ساده و روان است. داستان دارای چهار شخصیت به نام های اسنیف و اسکری و ها و هِم می باشد.این چهار شخصیت رفتار های متفاوتی را که افراد مختلف در برابر تغییر شرایط از خود بروز می دهند به تصویر می کشند.

در ابتدای خواندن کتاب که بودم ، گاهی از خواندن ادامه اش منصرف می شدم. مخصوصا فصل دوم کتاب که به نقل داستان می پردازد بسیار ساده و سطحیست. راستش خودم انتظار داشتم داستانی که تعریف می کند شامل نکات مفید زیادی باشد. اما این طور نبود. خیلی ساده و روان بود. شاید در حد یک داستان کودک. اما به فصل سوم که رسیدم تازه متوجه نکات فراوانی که درون داستان نهفته شده بود شدم. هر چه بیشتر به داستان به ظاهر ساده ای که خوانده بودم فکر می کردم نکات بیشتری دستگیرم می شد. ضمن اینکه در حین خواندن کتاب سعی کردم در زندگی خودم دنبال اتفاق هایی بگردم که شبیه به داستان نقل شده بودند و ببینم که شبیه به کدام یک از شخصیت های داستان عمل کردم و نتایج  عملکرد خودم را نیز بررسی کنم. این کار برایم خیلی مفید بود. با جست و جو در گذشته و مرور خاطراتم تازه متوجه دلیل انجام بعضی از کارها و بعضی از رفتارهایم شدم. فهمیدم که گاهی تصمیماتم از روی ترس از تغییر بوده ولی وقتی تغییر را پذیرفتم و با آن همراه شدم اتفاق به مراتب بهتری برایم رقم خورد.

موضوعی که این کتاب به آن می پردازد خیلی مهم است مخصوصا در زندگی امروزی. چندی پیش مطلبی خواندم که در آن تعریف جدید یونسکو از فرد باسواد را نوشته بود :

 باسواد کسی است که بتواند از خوانده‌ها و آموخته‌های خود، تغییری در زندگی خود ایجاد کند.باسواد کسی است که به استقبال تغییر برود و نه با آن مقابله کند.

همان طور که اشاره کردم حجم این کتاب کم است بنابراین پیشنهاد می کنم در اوقات فراغت خود آن را مطالعه کنید. هم چنین در حین خواندن داستان سعی کنید آن را با زندگی خود تطبیق دهید و عملکرد خودتان را نیز بررسی کنید. این کار مزایای خواندن کتاب را دوچندان می کند. 

در پایان قسمت هایی از متن کتاب را می نویسم ...

ناتان گفت : شاید بهتر بود هنگامی که قدرتش را در اختیار داریم تغییر کنیم تا این که ناچار شویم خود را با وضع به وجود آمده هماهنگ سازیم . به سخن دیگر بهتر است خودمان پنیر را جا به جا‌ کنیم...


ها به این حقیقت پی برد که آن چه که ما را می ترساند هرگز به آن اندازه که در تصورمان است ترس آور نیست. ترسی که ما در ذهن خود می پرورانیم بسیار ترسناک تر از آن چیزی است که در واقعیت وجود دارد...


سریع ترین راه تغییر ، خندیدن به نقاط ضعف خود است...


خطر واقعی ثابت ماندن و تغییر نکردن است ...


امیدوارم لذت برده باشید. 

حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر ...