- فرزانه فرجادی کیا
- پنجشنبه ۷ شهریور ۹۸
- نظرات [ ۴ ]
بسم او ...
یادمه نیمه شب بعد از عروسی خاله که خسته و کوفته روبهروش نشسته بود بهش غبطه خوردم چون مشقاش نمونده بود و فردا صبح قرار نبود بره مدرسه.
حدودا دو سال بعدش به آیلین غبطه خوردم چون اون موقع ها یه نوزاد کوچولو بود و باز هم قرار نبود بره مدرسه و حتما اون موقع بازم مشقامو ننوشته بودم :)
از بچگی عادت داشتم شرایطم که سخت میشد و استرس میگرفتم به عالم و آدم غبطه میخوردم و الان که علوم پایه دارم و استرس درسایی که هنوز تموم نشده و درسایی که تموم شده ولی هیچی یادم نیست آرامش یه تابستون معمولی رو ازم گرفته طبق عادت باید غبطه بخورم ولی نمیخورم :)
تفاوتم اینه که چون بزرگتر شدم و شاید فهمم بیشتر ، متوجهام که همه آدما تو زندگیشون مشکل و سختی و عامل استرسزا زیاد دارن و هربار که دلم میاد بگه که کاش جای فلانی بودم یه صدایی از درونم بلند میگه : عه حواست باشهها تو که نمیدونی همین فلانی چه سختیایی تو زندگیش کشیده. حتی اگه ظاهری که من میبینم خیلی فوقالعاده و بدون مشکل باشه هرگز دلم نمیخواد جای کس دیگهای باشم.
حتی لحظهای دلم نمیخواد که جای مرسانا باشم با اینکه الان زندگیش خیلی سخت نیست و من منطقی میتونم بهش غبطه بخورم ، اما میدونم در آینده قراره سختیهایی رو تحمل کنه که هرگز حاضر به تجربه مجددشون نیستم.
یعنی هیچ وقت تو زندگیم دلم نمیخواد به عقب برگردم. نه چون خیلی آدم موفقی هستم و همه زندگیم جوری زندگی کردم که ازش راضیم ، نه، فقط چون لحظه هایی رو گذروندم که هیچوقت نمیخوام برام تکرار بشن.
خواستم بگم شما هم هیچ وقت نخواید جای کسی که خیلی پولداره خیلی معروفه یا خیلی خوشگله باشید. چون فقط دارید اون وجهی از زندگیشو میبینید که اون دوست داره به شما نشون بده :)
ضمنا سختیهای زندگی هر آدمی متناسب با ظرفیت خودشه پس نخواه جای کسی باشی که ظرفیت تحمل سختیاشو نداری :)
حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر ...
پ.ن: برای همه علوم پایه داران مفلوک که کل تابستان را در خانه گذرانیدند دعا کنید بلکه به خاطر دعاتون ماهم پاس بشیم :)