- فرزانه فرجادی کیا
- شنبه ۱۴ دی ۹۸
- نظرات [ ۱ ]
بسم او ...
از آخرین مطلبی که اینجا نوشتهام بیش از دو ماه میگذرد و این سکوت بیدلیل نیست. دلایلش هم درونیست هم بیرونی. دلیلهایم برای سکوت رفع نشده اما دلتنگی مرا وادار به نوشتن کرده.
همیشه نقطههای شروع، دلایل اتصال و ذوق و هیجان قدیمی به یاد آدمها میماند و من دلم برای همینها تنگ شده که میآیم و مینویسم.
خواستم بگویم بعد از مدتها دارم دوباره زندهگی میکنم.
از آنشبی که در ماشین آقای جعفری نشسته بودم. باران نمنم میبارید. سرم را به شیشه تکیه دادهبودم و هوتن خواند:
گم شده بودم و شبی نام تو را بلد شدم ...
ناگهان بغضی که نبود شکست، شاید هم بود ولی آنقدر کهنه، آنقدر عمیق و آنقدر قدیمی که وجودش را حتی حس نمیکردم.
اشکهایم که میریخت حس کردم احساساتم همچون زیرآوارماندهایست که دستش را برای کمک بیرون آورده. خسته و زخمی اما زنده ... هنوز زنده بود. درست بود که مدتها حضورش را حس نکرده بودم. درست بود که ماهها قلبم با صدای همیشگی نتپیدهبود، حتی گاهی بیصدا تپیده بود، اما الان داشت دوباره به من نشانی از زندهبودن میداد...
اشکهایم که ریخت سبک شدم و خوشحال ...
خوشحال از اینکه هنوز امیدی به این زندگی هست. خوشحال از اینکه از این به بعد میتوانم واقعی بخندم حتی اگر صدای خندههایم در گوش هیچکس نپیچد. خوشحال از اینکه بعد از مدتها دلم لرزید. خوشحال از اینکه باز هم کلمات در ذهنم چرخید و دلم خواست جایی ثبت شوند و نهایتاً خوشحال برای بازگشت به حالت قبلی :)
به همون فرزانه چند ماه پیش. به همون آدمی که زنده بود و زندگی میکرد. به همونی که دوست داشت و دوست داشته میشد. به همونی که بلند و واقعی میخندید.
این روزها خندههایم قشنگتر شده و دلنشینتر، چون زمانهایی که میخندم واقعاً شادم.
پ.ن ۱: آدمها وقتی به تهِتهِ رنجکشیدن میرسن انتخابهای مختلفی میتونن داشتهباشن. یکیش تحمل اون شرایط و عادت کردن بهشه. یکیش هم عوضکردن شرایط با تصمیمات متفاوته.
حالا حس میکنم وقتشه که برات بنویسم:
بهت مغرورم دختر ...
بهت افتخار میکنم بابت شجاعتت و تصمیمت ...
و پشتت هستم و حمایتت میکنم بابت همه تصمیمای غلطی که در گذشته گرفتی و در آینده خواهی گرفت :)
پ.ن ۲: کم نبودن دوستایی که بهم شجاعت انتخاب مسیر متفاوتو دادن. بابت داشتنتون خداروشکر :) از تهِ دلم خوشحالم که هستید کنارم. ( چون میدونم میخونید همهتون این متنو )
و باز هم
.
.
.
حسبنا الله و نعم الوکیل ، نعم المولی و نعم النصیر ...