- فرزانه فرجادی کیا
- جمعه ۴ بهمن ۹۸
- نظرات [ ۵ ]
بسم او ...
خواندن یکی از متنهای قدیمی باعث شد تا تشویق شوم باز هم از فکرهایی که در سرم میگذرد بنویسم.
این روزها شاید بیشترین دغدغهام عادی نشدن است.
روی صندلی آرایشگاه بودم که این فکر افتاد در سَرم.
بسم او ...
خواندن یکی از متنهای قدیمی باعث شد تا تشویق شوم باز هم از فکرهایی که در سرم میگذرد بنویسم.
این روزها شاید بیشترین دغدغهام عادی نشدن است.
روی صندلی آرایشگاه بودم که این فکر افتاد در سَرم.
بسم او ...
اگر بخواهم دقیق تر به زندگی ام نگاه کنم منشأ اصلی شکست های زندگی ام ترس هایم بوده است. ترس هایی که ناشی از نبود خودباوری کافی و اعتماد به خودم و توانایی هایم بوده. بارها در تجربه های زندگی ام به خودم ثابت شده که توانایی هایم کم نیست. نمیخواهم خودبزرگ بین باشم. شاید دارم تلاش میکنم دست از خود کوچک بینی بر دارم.
بسم او ...
داستان از آن جایی شروع شد که داشتم گزارش تیرماه را برای خودم می نوشتم. هر کدام از کارهایی را که بعد از پایان امتحانات نوشته بودم تا در طول تابستان انجام دهم بررسی می کردم تا ببینم چه قدر در انجام هر کار پیشرفت داشتم. نتیجه اصلا خوب نبود. در تعداد محدودی خوب بودم و در اکثر موارد ضعیف عمل کرده بودم.