بسم او ...

خواندن یکی از متن‌های قدیمی باعث شد تا تشویق شوم باز هم از فکر‌هایی که در سرم می‌گذرد بنویسم.

این‌ روزها شاید بیش‌ترین دغدغه‌ام عادی نشدن است.

روی صندلی آرایشگاه بودم که این فکر افتاد در سَرم. درست زمانی‌که آرایشگر داشت موهایم را بین انگشتانش می‌تاباند، گاهی هم می‌کشید و بعد چند تار مو از میان انگشتانش روی زمین رها می‌شد ...

با دقت در اطرافم فهمیده‌ام که انسان‌ها هر کاری را زیاد انجام دهند، یا با هر چیزی زیاد سر و کار داشته باشند ، برایشان عادی می‌شود. خواه یک دستگاه باشد خواه یک انسان ...

شاید خاصیت انسان باشد که با تکرار کارها ، توجه‌اش را از دست می‌دهد و همه چیز برایش عادی می‌شود.

برای آرایش‌گر موها عادی می‌شود، برای خیاط پارچه و برای پزشک ، انسان ...

و این آخری خطرناک‌ترین است ...

شاید عادی شدن به تنهایی آن‌قدرها هم بد نباشد یا حتی بتوانیم بپذیریم که طبیعی‌ست اما اگر همراه با بی‌تفاوتی و بی‌اهمیتی باشد مخصوصا در طبابت که سروکارت با یک موجود زنده دیگر و از همه مهم‌تر با یک انسان است ، مشکلات زیادی به بار می‌آورد.

اولین روز‌هایی که در بخش رادیو بودم، ارتباط برقرار کردن و رفتار با بیمار برایم تازگی داشت. آن روز‌ها خیلی مراقب حرکات خودم بودم و مدام ارزیابی می‌کردم و یاد می‌گرفتم. یا مثلا اولین بیمار‌های تشخیصم را با دقتی چندبرابر  آخرین بیمارم معاینه کردم . 

نمی‌خواهم وسواس و نابلدی آن روزهایم را توجیه کنم و یا بگویم که خوب است، اما نمی‌توانم عادی شدن معاینه و عکس گرفتن از بیمارها را انکار کنم . 

طبیعتا هرکاری وقتی حالت روتین پیدا کند درصد کمتری از توجه و دقتمان را به خودش جلب می‌کند اما طبابت استثناست. 

من عقیده دارم شاید انجام آن کار برای من یک کار تکراری و تقریبا بی‌اهمیت باشد اما برای آن فرد مهم است. پس باید دقت و پایبندی به اصول برایم مانند اولین بار باشد و حتی بهتر شود و رشد کند ...

و دغدغه تمام این روزهایم این است که چه‌طور نگذارم معاشرت با بیمارها و درمانشان برایم تبدیل به یک عادت شود ...

بیمارهایم برایم عادی نشوند 

که بی‌اهمیت نشوم به دردشان 

که بی‌اهمیت نشوم به سلامتی‌شان ...

که اگر با درد اولین بیمارم اشک ریختم و دردش را درونم احساس کردم با آخرین بیمارم نیز به همان مقدار و حتی بیشتر همدردی کنم ...

چه‌کنم که همیشه یادم بماند این بیمار فردیست منحصر به فرد و متفاوت از قبلی ...

که درمان عادت نیست و هر درمان شروع یک داستان جدید است ...

 

حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر ...