بسم او ...

برایش نوشتم : حالم بده، خیلى بد.برام دعا کن خوب شم.

با همان قلم جادوییش که می تواند اشک را در عمق خنده ها میهمان چشمانت کند و در اوج غم ها لبخند را روی لبانت نقاشی، نوشت :

میگذره، قول میدم بهت، قول میدم خوب میشی، همه یه وقتایی حالشون بد میشه ولی بد نمیمونه .  اقا قبلا هم بهت گفتم تو خیلی خوبی، اینکه ادم خوب باشه یا ادای خوب بودن رو در بیاره خیلییی فرق دارن با هم. تو ادا نیستی، خودت واقعنی خوبی ، مهربونی و بنظرم کسی نیست که بتونه دوستت نداشته باشه. بعد وقتی اینطوری حرف میزنی یا حالت خوب نیست منم حالم بد میشه . دلم میگیره. بعد من یه سری مهربونی و خوبیایی توی تو و شخصیتت دیدم که هیچکدوم از دوستام نداشتن .

نمیخوام ناراحت ببینمت خب...

انتظار شنیدن این همه حرف خوب را نداشتم. حالم کلی خوب شد. حرف هایش غم هایم را کم رنگ می کرد.میدانی حرف هایش بوی صداقت می داد و همین حالم را خوب تر می کرد...

روز بعد، در کانالش نوشت : یه سورپرایز دارم برای یکی ...

لحظه ای که دیدم با خودم گفتم : یعنی میشه این سورپرایز واسه من باشه . لحظه ای تردید کردم و صدایی دیگر از درونم گفت : نه بابا، واسه تو نیست. بیخودی دلت رو خوش نکن .

این طور شد که بی خیال سورپرایز شدم. اما گوشه ذهنم باقی ماند و حواسم بود که ببینم برای چه کسی است.

فردا شد. در جاده بودیم. گوشیم با بلوتوث به ماشین وصل بود و داشت آهنگ پخش می کرد. نت گوشی را وصل کردم و پیامش را دیدم. ویسی فرستاده بود با این عنوان :

اینم اون سورپرایزی که گفتم :) با صدای خانوم گوینده رادیو ایران :) 

فرزانه بنفش من 💜

ویس دوست داشتنیم ...

باورم نمی شد. سورپرایز برای من بود. از شدت ذوق، هول شده بودم. سریع ویس را لود کردم و با صدای بلند در ماشین پخش شد ...

فرزانه جان مهربانم ، دیروز برایت نوشتم که چه قدر دوستت دارم ...

تا انتهای ویس ‌را با دقت گوش کردم. ذوق کردم . اشک در چشمانم حلقه زد و مات و مبهوت مانده بودم. تنها حرفی که زدم این بود : وای خدای من ...

ساجده عزیزم، بهت گفتم که چه قدر از این کارت خوشحال شدم، چه قدر حالم خوب شدو چه قدر حس مثبت گرفتم. اما خواستم این جا برایت بنویسم تا باز هم ،  باز هم بگویم که این کارت چه قدر برایم ارزشمند بود. مهربانی ات را هرگز فراموش نمی کنم. دانه محبتی بود که در دلم کاشتی و من هر روز و هر روز با عشق آن را می پرورانم و مواظبش هستم. جاودانه شدی در خاطرم ...

ساجده عریزم... اکنون که برایت می نویسم دوست دارم این نکته را هم بگویم . چرا که احساس می کنم ساجده ی آینده به آن نیاز دارد تا در سختی ها و ناملایمات زندگی کمتر اذیت شود.

تو دختر مهربان و فوق العاده با احساسی هستی که قابل تحسین است . به راحتی گریه می کنی و اشک میریزی که نشان از قلب کوچک و مهربان و دل پاک و نازکت دارد ، اما ساجده عزیزم ، تو باید قوی تر شوی ، خیلی قوی تر ...

هیچ کدام از آینده خبر نداریم، اما اطمینان داریم که در آینده اتفاقاتی می افتد که تحملشان به مراتب سخت تر از حوادث امروز است، خیلی سخت تر ... و در مقابل این مشکلات باید قوی باشی و قوی رفتار کنی. نمی گویم گریه نکنی یا اشک نریزی  نه ، که این ها مایه آرامش اند، اما نباید در مقابل مشکلات کمر خم کنی یا بشکنی...

پس اتفاقات و مشکلات کوچک امروز را تبدیل به پله هایی کن تا راه رسیدن تو را به ساجده ی قوی و محکم آینده هموارتر کنند. از ناراحتی ها و غم های امروزت برای محکم تر شدن کمک بگیر و خودِ قویِ آینده را بساز.

که اگر چنین نکنی و خود برای مواجهه با مشکلات آماده نشوی، روزگار این کار را می کند، بی رحمانه تر و ناملایم تر ...

این را هم بگویم، تا جایی که بتوانم در سختی هایت کنارت خواهم بود. همان گونه که تو بودی ... 

دوستت دارم 

_ فرزانه _

حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر...