بسم او ...

چهارشنبه بود. خیلی خسته بودم . از ایستگاه مترو خارج شدم و سوار تاکسی شدم. کنارم خانم مسنی بود که زیاد صحبت می کرد. سکوت کرده بودم و به حرف هایش گوش می کردم. البته گوش نمی کردم صرفا می شنیدم. ناگهان خیلی بی ربط به بحث قبلی این خانم توهین کرد به همه ی روحانیون [به قول خودش آخوندا]. تو دلم گفتم: چه ربطی داشت الان ؟!اما آن قدر خسته بودم که نخواهم وارد بحث شوم. همین طور ادامه می داد و بی وقفه به عالم و آدم بد و بیراه می گفت. به روی خودم نیاوردم و ترجیح دادم نشنیده بگیرم حرف هایش را. بحث کشیده شد به پول دادن و کمک به ساخت صحن حضرت زهرا (س) در نجف. به همه ی خانم هایی که کمک کرده بودند توهین کرد. با اینکه نزدیکانم هم جز افرادی بودند که به آن ها توهین شده بود باز هم به روی خودم نیاوردم و سکوت کردم. ادامه داد و رسید به اربعین. به همه افرادی که پیاده روی می روند هم توهین کرد. گفت دارن خودشونو تحقیر می کنند که پای برهنه میرن! منطقش رو نفهمیدم  و باز هم سکوت کردم. ادامه داد و شروع کرد به توهین کردن به امام حسین(ع). دیگر جای سکوت نبود. با احترام سعی کردم بهشون بگم که باید به همه اعتقادات احترام گذاشت. صدایش را بالا برد و از وضعیت بد اقتصادی و گرانی و ... سخن گفت. بهش گفتم که من کاری به حکومت و نظام ندارم. حرف من سر توهین کردن شماست. نباید به افرادی که اعتقاد متفاوت دارند توهین کنید. می گفت: بله موسی به دین خود، عیسی به دین خود. اما حرف هایش مخالف این حرفش بود. قبل از اینکه بحث خیلی بالا بگیرد به رسیدم سر کوچه و پیاده شدم. 

از سر کوچه تا خانه فکرم مشغول شد به اتفاقی که افتاد. با خودم فکر کردم این خانم که امام حسین(ع) را اصلاً نمی شناخت. دلیلی هم نداشت که بغض و کینه ای از امام حسین(ع) داشته باشد. همه ناراحتی و گله اش از شرایط بد اقتصادی بود. می گفت بازنشسته است و با وضعیت کنونی چهارماه است که گوشت نخورده. می گفت به وضعیت بازنشسته ها رسیدگی نمی کنند. آن طور که می گفت از مسئولین و حکومت و نظام گلایه داشت. اما اسم حکومت ما باعث شده خیلی از عوام که با نظام مشکل دارند با اسلام هم مشکل پیدا کنند. شیوه ی اشتباه حکومت داری اسلامی باعث ضربه زدن به اسلام شده. اسممان جمهوری اسلامی است و در عمل شاید فقط قانون حجابمان باشد که به اسلام بیاید. فقط ظواهر را رعایت می کنیم و در عمل هیچ چیزمان به اسلام نمی آید و ...

حرفم لیست کردن مشکلات کشورمان نیست. فقط می خواستم بنویسم از اتفاق آن روز فهمیدم که وقتی ظاهرت نشان دهنده ی اعتقادی است باید شبیه آن عمل کنی. خودم را می گویم. اگر انتخاب کرده ام که در جامعه چادر سر کنم باید خیلی بیشتر مراقب رفتارم باشم. روحانی ای که لباس روحانیت بر تن دارد مسئولیتش سنگین تر است. حکومتی که پسوند اسلامی دارد نحوه ی عملکردش مهم تر است. اشتباه این افراد ضربه ی بیشتری به اسلام وارد می کند. خلاصه که اتفاق خوبی بود و نکته ی مهمی را برایم یادآوری کرد.

حدیثی از امام صادق(ع) است که می فرمایند:«کونوا لنا زینا ولا تکونوا علینا شیناً، قولوا للناس حسنا واحفظوا السنتکم و کفوا عن الفضول و قبح القول؛ (شیعیان) زینت ما باشید، نه باعث ملامت و سرزنش ما، با مردم نیکو سخن بگویید و زبانتان را حفظ کنید و از زیاده روی و زشت گویی بازدارید...» 

به عملکردمان که نگاه کردم دیدم نه تنها زینتشان نیستیم اتفاقا برعکس باعث ملامت و سرزنششان هم هستیم. به گونه ای عمل کرده ایم که به اماممان توهین می کنند و مسئول این اتفاق دقیقا خود ما هستیم و چه مسئولیت سنگینیست بر دوشمان ...

این روزها چیزی که به کرّات میبینم، عصبی بودن مردم جامعه است. حق هم دارند. وضعیت اقتصادی به هم ریخته است. مشکلات مردم بیشتر شده و آستانه ی تحمل افراد کمتر شده است اما همه ی این ها نمی توانند توجیهی برای بعضی از رفتار ها باشند. خالی کردن عصبانیت و خشممون بر سر کسی که هیچ کاره است، یکی از همین رفتارهاست. این خانم از عملکرد دولت ناراحت بود، فحشش را به روحانیون میداد. 

درست است که در میان جامعه ی روحانیت افراد زیادی هستند که از جایگاهشان سوءاستفاده می کنند. رفتار و اعمالشان با ظاهرشان تناسبی ندارد و چهره ی اسلام را خراب می کنند، اما یکی کردن همه ی این افراد با هم و توهین کردن به همه ی آن ها قطعا کار درستی نیست. در میان این افراد، عالمان و شخصیت های برجسته ای هم وجود دارند. به طور کل، همه ی جوامع هم خوب دارد هم بد. پس هیچ وقت نمی توان در مورد گروهی از افراد جامعه به شکل مطلق نظر داد.

نکته ی بعدی که فکرم را به خودش جلب کرد، بی اطلاعی و سطح آگاهی پایین ما از مسائل دینی است. خانمی که در تاکسی بود می گفت: جنگ امام حسین(ع) دعوای خانوادگی ای بیش نبوده و امام حسین (ع) به خاطر قدرت با عموزاده های خودش درگیر شده و ... شبهه جدیدی نبود. از طرز حرف زدن این خانم معلوم بود که دارد حرف های افراد دیگری را صرفاً تکرار می کند و خودش هیچ اطلاع درستی ندارد. چون حرف هایش تکراری بود و هم چنین خود این خانم اطلاعات دقیقی نداشت و صاحب نظر نبود توانستم جوابش را بدهم. اما با خودم فکر کردم اگر کسی باشد که اطلاعات دقیق تری داشته باشد و شبهه قوی تری مطرح کند آیا باز هم می توانم از عقایدم دفاع کنم ؟! دیدم نه اطلاعاتم و مطالعه ام در این زمینه خیلی کمتر از حدی است که باید باشد. 

با شروع محرم امسال با فاطمه تصمیم گرفتیم کتاب حماسه حسینی شهید مطهری را مطالعه کنیم. مقدار کمی از آن را مطالعه کردم و خیلی هم مفید بود. اما نیمه کاره رها شد. با اتفاقی که چهارشنبه افتاد دوباره به شکل جدی به فکر مطالعه کتاب افتادم. هیچ چیز مثل آگاهی نمی تواند انسان را به ابزار خِرَد مسلح کند و یکی از بهترین راه های دست یابی به آگاهی مطالعه فراوان است ...

بعد از خواندن کیمیاگر، دقتم نسبت به اتفاقاتی که اطرافم می افتد بیشتر شده. سعی می کنم تقریباً از هر اتفاقی که می افتد برای خودم درسی بگیرم. هرچند کوچک، هرچند ساده و پیش پا افتاده...

مواردی که بالا نوشتم نکاتی بود که از بحث آن روز یادگرفتم یا برایم یادآوری شد. امید است که عامل هم باشم ...


حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر ...